نتایج جستجو برای عبارت :

فراموش خانه ای بیش نیست جهان

تنها نه انتظار، فراموش مان شدهتنهایی نگار، فراموش مان شدهدر سردی گناه چنان منجمد شدیمبرگشتنِ بهار، فراموش مان شدهاز بس گناهکاری ما را عیان نکردالطاف پرده دار فراموش مان شدهآخر چرا تشرف شیخ بهایی و...فرزند مهزیار، فراموش مان شده؟!در اوج مشکلات، فراموش مان نکرددرد است اینکه یار، فراموش مان شدهبر هر که رو زدیم، حقارت کشیده ایمهر وقت مُستجار فراموش مان شدهطوری فریب خورده ی این زندگی شدیمسختی احتضار فراموش مان شدهاز برکت دعای امام زمان مانغم
این روزها اتفاقات جدیدی برایم رقم میخورد. گم میکنم، همه چیز را گم میکنم، قبلا فقط خودم را گم می‌کردم اما حالا حتی کلید برق اتاقم را گم می‌کنم.
دستم را روی دیوار سرد اتاقم می‌کشم و دنبال برجستگی کلید برق می‌گردم، اما بعد از چند ثانیه میبینم کلید همانجاست روی دیوار روبه‌رویی کنار در ورودی. فراموش میکنم که حالا دقیقا کجای خانه ایستادم و چند ثانیه برای پروسس کردن و بازیابی خودم وقت میخواهم. 
احساس میکنم سوت استارت بیماری آلزایمر را درون مغزم
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز  98        
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستان فراموش شد.
خوزستانی که زخم جنگ را بر پیکر خود داشت و بالاتر از قهرمانی که کریمانه از خود گذشت تا ایران حفظ شود ؛فراموش شد.
میگم : " اه، چقدر گرمه "
میرم در اتاق رو باز می کنم.
سی ثانیه از نشستنم روی صندلی میگذره که حس می کنم دارم می لرزم.
میگم: " چه هوای سردیه "
و میرم در رو باز میذارم.
همکارم خیره خیره نگاهم می کنه.
کلید " ک " رو روی کیبورد پیدا نمی کنم. پنج بار میگردم اما پیداش نمی کنم. فکر کنم دارم آلزایمر می گیرم...
خدا کنه آلزایمر بگیرم...
یه فیلمی دیده بودم که داستان زنی بود که کم کم آلزایمر گرفت، همه چی رو فراموش کرد... عاشق خانواده ش بود، اما وقتی آلزایمر گرفت دیگه نمی ش
اگر عشق در خانه ی قلبم پا بگزارد
گلهای شاداب  با بوهای معطرشان که فضای خانه را فرا میگیرند...روشنایی خانه که پر فروغ است ...چه چه پرندگان که زمزمه ی زندگی است  ...!همه وابسته میشوند ب بودنش...وقتی میرود و خانه را خالی میکند. گلدان‌هایی که نیازشان تنها قطره ی ابیست پژمرده میشوند. ‏میرود و وسایل خانه را میشکند میرود و تکه ای گرانبها را با خود میبرد... ‏صدای زنده بودن  دیگر ب گوش نمیرسد...خانه را سکوتی میگیرد شور نیست کلبه ی احزان میشود ...جولانگاه
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز          
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستانی را که در رگ های خود ، با طلای سیاه خود؛ حیات را به ایران هدیه می کرد؛ فراموش کردند.
در بستر آب خانه ساختند و به شادی خشکی ز
فراموش کردی 
 
قول و قرارا رو فراموش کردیگذشته رو فراموش کردی
مگه همه دردت این نبود که چطور پدرت گذشته رو فراموش کرده؟گذشته ای که تو لحظه به لحظه به یادش هستیدلت میگیره. بغض میکنی. گریه میکنی
 
پس اینو باید بفهمیکه گذشته فراموش کردنی نیست
 
چون گذشته ست، که امروز ما رو میسازه
 
منتاوان اعتماد به گذشته رو پس میدمو توحتی حاضر نشدی سر حرفات بمونی
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بودکلا یک ساک داشت ،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین،برای شروع آشنایی …
گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم،دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”
گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!آخه اون جامادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا،
 اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بم
متل هابیت در نیوزلند | Hobbit Motel, New Zealand
مجموعه فیلم های ارباب حلقه ها یکی از مشهورترین فیلم های سینمای جهان شد و طرفداران پر و پا قرص زیادی دارد که آرزو می کنند بتوانند برای یک شب هم که شده آرامش و راحتی خانه هابیت ها (کوتوله های معروف فیلم) را تجربه کنند. به همین دلیل مسئولان پارک Woodlyn در کشور نیوزلند تصمیم گرفتند دو خانه کاملا شبیه به خانه هابیت ها بسازند و آن ها را تبدیل به هتل کنند. البته اگر قد و قامت بلندی دارید و هم قد گاندولف هستید نگران نبا
باید فراموش کنم یه سری چیزها رو. یه سری چیزهای مستمر که یه زمانی خیلی مهم بودن. 
وقتی مقدمه ی یه فراموشی فراهم باشه، کم کم آدم میتونه فراموش کنه. میتونه فراموش کنه. همین مهمه. این که بشه فراموش کرد. چون باید بشه.
امروز نسبتاً زود بیدار شدم و خوبه، الان خسته‌م. یه مقدار ریگ روان میخونم و کم کم کم کم میخوابم.
شیر رامک عالیه، بقیه ی شیرا گُهن (شاید میهنم بد نباشه. یه مدته نخریدم یادم رفته).
 
کسی که یک بار رنج کشیده است، 
تجربه درد را هرگز فراموش نمی‌کند. 
کسی که ویرانی خانه‌ها را دیده است به وضوح کامل میداند که گلدان‌های گل، تابلوها و دیوارهای سپید، اشیایی ناپایدارند. 
خوب میداند خانه از چه چیز ساخته شده است. یک خانه از آجر و گچ ساخته شده است و می‌تواند فرو ریزد... 
یک خانه خیلی محکم نیست!

فضیلت‌های ناچیز
ناتالیا گینزبورگ
این جهان وآن جهان هردو ازان خالق است     
دل بکن ازهرچه که دراین جهان فانی است 
دل بکن ازاین جهان فانی بی هم نفس
تاکی اینجاتوکنی خانه ولانه بی هدف
کین غم بی خانه ای سرشارغم ومحنت است
توراتاکی بودزین عالم این جاه وپناه
توراتاکی بپوشانداین گناهان سیاه 
توراتاکی که باشی درغم بی انتها 
غم دنیای فانی پراززخم گناه
مراکزناله هابسیارشد امانبودجزپشیمانی برایم جاه ورا
پس توباش داناوکن سوی خداوندا پناه
     
الف. سلام.  می‌بینم که چه‌قدر نزدیک شده‌ام به رویاها و آرزو‌ها. امّا این نزدیکی شاید به سبب این باشد که من از دیوار مقابل‌م بالا رفته‌ام. حالا لبه‌ی پرت‌گاه‌م. به سوی خوش‌بختی را نمی‌دانم. همه‌چیز شبیه تهِ فیلم‌های ایرانی دارد به خوشی میل می‌کند و این مرا می‌ترساند. تعارف ندارم، من آدم بدبینی هستم. و حالا همه‌چیز به شدّت مشکوک می‌نماید. امّا چه باید کرد، چشم‌ها را بست و پرید؟ از این ارتفاع؟ به کدامین سو؟ پاهای‌م می‌لرزد... قلب‌م ا
البوم 420 کوروش که اومد 
اون شب کزایی 
خسته از درس زیاد 
کمبود وقت 
سرو صدای خانه 
انتظار بی پایان 
هوا هوای تابستان 
با نوتفیکیشن رادیوجوان رفتم روی البوم خیمه زدم 
در میان بحبوحه و جنگ های داخلی خودم را از محیط خانه کشیدم بیرون با یک هندزفری
واقعا اون زمان رو هیچ وقت فراموش نمیکنم 
هیچ وقت
نوشتن های چرت و پرت توی نوت گوشی 
انتشار برخی از اونها تو وبلاگ yadegarii
هعیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااااااااا
1. با پدرم میگویم نکند کرونا بگیریم و خانوادگی به رحمت ازلی نایل بشویم. با ریشخند میگوید: بادمجان بم آفت نداره!
2.این روزها دارم خانه تکانی میکنم. این سر و آن سر خانه را گرفته ام و محکم میتکانم. من باید این وسواسم به خانه را کم کنم و قرار بگذارم که دیگر وقتم را برای این کارها تلف نکنم. صرفا نظافت! نه خانه تکانی! اینکه سالی چندبار ذهنم را واقعا درگیر و کلافه این اتاق و زندگی میکنم یک نوع وسواس است فکر کنم!
3. فهمیدم از بس دارم وقت صرف این میکنم که قفسه
نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیک‌ترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمین خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نیست.
الکافی، تالیف ثقة
امروز عسکری به جهان دیده بسته است قلب جهان و قطب زمان دل شکسته است 
سامرا چند سالی بغض کرده بود، اینک این بغض ترکید، بغض سامرا از همان وقتی آغاز شد که خانه ی تحت محاصره امام در محله عسکر اسیر اختناق بود، کسی وارد خانه امام نمی‌شد مگر اینکه بیگانگان او را تحت نظر می گرفتند. از امروز شاید این چنگالهای اختناق شر خود را از اطراف این خانه مهجور بردارند اما چه برداشتنی؟ که همراه است با رفتن آقا و مولای خانه، اهل خانه دیگر جمال زیبای حسن بن علی را ن
در نصف جهان دگر آبی نیست، آن حوض وسط نقش جهان آبرنگ است، این دوچرخه‌ها که می‌بینی تک جنسیتیست، همه‌اش نیرنگ است‌. ما را مثل رفیقان نیمه راه روی سرمان نریخته‌اند، بیرون از خانه به زندان نبرده‌اند، روی صورتمان اسید ریخته‌اند، در خانه‌ی خویش به زندان برده‌اند. سهم عده‌ای آقا، خان زاده پست‌های مادام‌العمر شد، سهم ما خانم‌زاده‌ها دردهای مادام‌العمر شد. دنیا به ما روی خوش نشان نداد، ما نیز زین پس به دنیا روی خوش نشان نمی‌دهیم. آن که گفت
یادم خدا فراموش !
مثل بازی «یادم تو را فراموش» ...  خدا آدم را امتحان می کند به شادی و غم تا کم کم بفهمیم کجاها خدا را فراموش می کنیم خدا انقدر این بازی را تکرار می کند تا از نقاب بازی عبور کنیم و دل آنسوی ماجرا را ببیند و در هر ماجرایی یادمان باشد که خدا با ماست !
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
یک سری برنامه ها روی کامپیوتر هست، که حتی بعد از حذف نیز ردپایی از آنها باقی میماند
یک سری چیزها در زندگی هست که هر چقدر هم بگذرد باز هم تو نمیتوانی آنها را فراموش کنی..
هر چقدر هم میخواهی آدم جدیدی شو، سرگرم کاری شو ..
فراموش نشدنی ها، فراموش نمیشوند
درست مثل ردپای برنامه های قدیمی روی سیستم
مثل یک صفر و یک
امان از منی که فکر میکردم میشود با برنامه نویسی دوباره، همه چیز را از دوباره شروع کرد..
از صفر
صفرِصفر
اما گاهی وقت ها
بوی تو به مشامم میرسد
۱-  انجام کارهای خانهتقسیم-کارهای-خانهخیلی از خانم ها از انجام تنهایی کارهای منزل خسته می شوند. ممکن است در یک خانواده زن و مرد هر دو شاغل باشند و حتی بیشتر از یک شغل در بیرون از خانه داشته باشند، اما فراموش نکنید که کارهای خانه نیز باید به‌صورت عادلانه میان شما تقسیم شود.راه حل این مشکل:این مشکل بیشتر همت آقایان را می طلبد. در انجام کارهای خانه احساس مسئولیت داشته باشید و برنامه‌ریزی درستی انجام دهید. مسئولیت‌ها را عادلانه تقسیم کنید تا ط
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
امروز یه چیز بزرگ فهمیدم:
سمیرا همشون رو فراموش کن؛ دولت، ملت و این خاک
هیچکدوم اصلاح پذیر یا قابل بازگشت به چیزى که میخواى نیست
حداقل تا وقتى که تو عمر مى کنى
پس تمرکزت رو بذار رو چیزى که عشق درونت میکشه میبردت 
اینطورى میتونى به اونا کمک کنى اما مهمتر اینه که پشیمون نمیشى چون معیار خودتى.
پس فراموش نکن: اون سه رو فراموش کن ؛ مطمئن باش اونا برنمیگردن به اون نقطه آرزوهات.
بچسب به هنر و ادبیات دخترم...
کنار اومدم؟ کنار اومدم. 
هیچ چیز مثل خیال و توهم زیبا نیست و هیچ چیز مثل واقعیت و عقلانیت ضرورت نداره. یعنی در هر جهان ممکنی از خیالاتت هم واقع بشی باز هم امکان درد و رنج و اشتباه هست و تمسک به عقلانیت در اون جهان ممکن خیالت تنها ضرورتیه که نباید فراموش بشه.
درسته که هنوز بچه‌ام اما نیازه که عاقل و بالغ شم پس دست بکش و بچسب به واقعیت. یک سال و نیمه بدجور داری با زندگیت بازی می‌کنی و همه از م شروع شد و بعد ح و حالا مح اما دیگه بسه باید تمومش کنی ای
از شانزده‌سالگی این ترفند را یاد گرفتم: وقتی احساس گم‌گشتگی می‌کنی راست‌راستی خودت را گم کن. برای همین وقتی حال و روز خوشی نداشتم مامان برام بلیط سفر می‌خرید. امکان سفر اگر نبود، می‌رفتم تجریش و لابه‌لای مردم و رنگ‌‌ها و بوهای غلیظ بازار قدیمی خودم را گم می‌کردم. قبل رفتن با خودم گفتم چه خوب، از این تکرار مکرّرات زندگی دور می‌شوم و بالاخره خودم را پیدا می‌کنم. امّا سفر مرا از تمام مسیرها و مقصدها بیرون گذاشت و بهانه‌ای شد که با خ
 
 
تفاوت اصلی خانه های هوشمند با خانه های معمولی در این است که همه ی وسایل در خانه های هوشمند به یکدیگر متصل هستند و با یک دستگاه مرکزی کنترل می شوند. کنترل آب و هوا، چراغ ها، لوازم، قفل ها و انواع مختلفی از دوربین ها و مانتیورهایی که می توانند به خانه های هوشمند و خودکار اضافه شوند از هر جای خانه و حتی دور از خانه قابل کنترل می باشند.
 
 
گل‌های زرد، بنقش و قرمز گل‌فروشی‌ها را به حال خودشان بگذار. یک روز و دو روز عطر خوش رزهای بی‌ریشه را فراموش کن. من برای تو نهال آورده‌ام. نهالی از درخت زیبای یاس. تا آن را در گوشه‌ی خانه‌‌ات بنشانی. چرا گوشه؟ آن را ه میان خانه بنشان، دور آن بنشین،‌ پیش او چای بنوش. من برای آب دادن به آن نهال به تو سر خواهم زد و تو با قلبی که از حرارت من می‌تپد به آن رسیدگی خواهی کرد. به دورش ربان‌ خواهی بست. درخت یاسم را به پیش خود حفظ کن. روزی گل‌های آن را با
پسرک دنبال تسبیح پدربزرگش می‌گشت تا بازی کند. می‌خواستند جای پنهان کردن تسبیح را نفهمد. مادر همسرم تسبیح را از زیر مبل کنار تلویزیون برداشت، تا نگاه پسرک به دستان مادربزرگش افتاد، برای منحرف کردن توجه‌اش، مادر همسرم مدام و تند تند با صداهای من‌درآوردی، دستانش را توی هوا تکان می‌داد و می‌خندید، پسرک فراموش کرد نگاهش را ادامه دهد و احیاناً جای تسبیح را به ذهن بسپارد، توجه‌ش به حرکات اغراق‌آمیز مادربزرگش جلب شد و می‌خندید و سعی می‌کرد
همیشه مطابق سنت و رسوم قبلی ، نزدیکهای عید به اقشار ضعیف کمک کرده ایم. امسال فراموش نکنید! این اقشار ضعیف امسال خیلی ضعیفتر شده اند و نیاز شدیدتر و بیشتری به ما دارند.
لطفا هر طور که می توانید به سایرین کمک کنید.
لطفا بدانیم و باور کنیم که ما انسان های مهربانی هستیم و به هیچ وجه بقیه را فراموش نمی کنیم.
 
لطفا ضعفا را خصوصا در این شرایط سخت فراموش نکنید
آفتاب هنوز قوت نگرفته بود که برای خریدن نان و شیر بیرون رفتم. فراموش کردم موهای ژولیده ام را شانه کنم و با پیراهنی که خوابیده بودم، از خانه بیرون زدم.
چه اتفاق مهیبی، چه ننگی! آیا ممکن است که من با این سخت گیری پیراهن خوابم را از تنم بیرون نکنم و بدون لباس رسمی پایم را از خانه بیرون بگذارم؟ شگفتا!
در راه برگشت، دخترک همسایه که حسابی خودش را ترگل ورگل کرده بود مرا دید و گفت:خداروشکر که شیر میخوره، لااقل استخونهاش محکمه!
ادامه مطلب
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
من اینجا رو راه انداختم که هر روز بنویسم. از کتاب‌هایی که میخونم، فیلم‌هایی که می‌بینم ، سفرهام ، آدم‌های دور وبرم و فکرایی که به ذهنم می‌رسه. چون ذهنم فراموشکاره. شاید هم اولش نبوده بعدن فراموش کار شده. به هر حال. اما اینجا نوشتن رو هم فراموش میکنم. امروز که خواستم بیام و بنویسم هر چی فکر کردم اسم کاربری و رمز عبورم یادم نیومد و با کلی تقلاو عوض کردن رمز عبور تونستم وارد بشم. احتمالا اینجا رو هم فراموش خواهم کرد بلایی که سر وبلاگ‌های نصفه ن
شهر تبریز به واسطه رشادت های آزاد مردانی همچون ستارخان و علی مسیو در دوران انقلاب مشروطه نقش برجسته ای در تاریخ معاصر ایران دارد، به همین خاطر بازدید از خانه های باقی مانده از مشروطه خواهان که روزگاری محل تشکیل جلسات و ستاد جنگ بوده برای ما یاداوری میکند که این شهر بزرگ چه تاریخی را پشت سر گذاشته است.
خانه های تاریخی تبریز
موزه قاجار (خانه امیر نظام)
خانه تاریخی ستارخانموزه علی مسیوخانه بهنام (خانه قدکی)خانه مشروطه تبریزخانه حیدر زاده تبری
اربعین راز خدا هستی و سوگند عدد
شیعیان واژه ی رمز تو وَ احباب توایم
نقطه ی وصل جهان پهنه بین الحرمین
کربلا تا به نجف موکب ایجاب توایم
چشمه ی عشقی و ما تشنه ترین های زمین
عاشقانِ عطش و تشنگی ناب توایم 
راهی از عشق تو تا خانه ی ارباب جهان
راهیان حرم و نقطه ای از قاب توایم
اربعین آخر عشقی و جهانی هستی،
دلبر نازی و ما عاشق بی تاب توایم
این چه شوریست که از عطر تو عالمگیر است ؟
مست آن رایحه ، درگیر تب ناب توایم
غلغله بر همه ارکان جهان از نامت
روشن از نو
ممکن است شما هم یکی از افرادی باشید که رمز ورود ویندوز را فراموش کرده است. فراموش کردن پسورد ویندوز (خصوصا از دست دادن پسورد ادمین یا کاربر اصلی کامپیوتر) باعث می‌شود که بسیاری از دسترسی‌ها در اختیارتان قرار نگیرد و نتوانید تغییرات مهم سیستمی را رصد کنید.
در این مطلب قصد داریم به معرفی راه‌هایی بپردازیم که با استفاده از آن‌ها می‌توانید پسورد فراموش شده‌ی ویندوز را بازیابی کنید. در مطلب پیش رو تلاش شده تا راه‌های بازیابی پسورد فراموش شد
 
 
انتخاب فرش مناسب برای منزل یکی از عواملی است که در شیک و زیبا شدن خانه تاثیر گذار است. در انتخاب فرش برای منزل بهتر است با دقت عمل کنید و به نکات مهمی که در این مطلب توضیح می دهیم دقت کنید. شاید آنقدر که مبلمان، پرده و تابلوهای خانه برایتان مهم است، فرش مهم نباشد اما فراموش نکنید که فرش نقش مهمی را در زیبایی دکوراسیون خانه به عهده دارد. 
ادامه مطلب
بیخیال شده ام.
همه اش همین است.سیگار فلسفی میکشی و فکر های جنسی میکنی.فیلم های خوب میبینی و حرف های بد میزنی.همه اش همین شده.همه میخواهند دنیایشان را بزرگ تر کنند و جهان را بیشتر ببینند.ولی دنیا دیگر در دست آدم های اطرافم نیست.خسته شدم و دلم کمتر دیدن کسی را میخواهد.همه ضعیف اند و هر چیزی کوچکی بر همشان میزند.از همه ی زشتی ها دل میکنم.ساز دهنیم را برمیدارم و دوباره روی سردی دیوار اسفند اتاقم تکیه میدهم.هر شب همین جا مینشینم و دنیا را از پشت همین
   من همیشه کمرنگ بودم. هیچ‌وقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموش‌شده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموش‌شده‌م. همان‌هایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشته‌ند.
زن ها قلب خانه اند .. 
زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد ...
 زن ها اگر موهایشان را شکل دهند، اگر صورتشان را آرایش کنند، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند.
زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند، اگر شوخی کنند، بخندند، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند.
اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد، حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد، اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد، تمام اهل خانه را به غم کشیده است.
آری زن بودن دشوار است، خدا
پشت مانتیتور آیفون که می دیدمش دلم پر از شوق میشد
چادر سفیدم برمیداشتم یا مانتو روسری مینداختم روی شانه و سرم و میدویدم به استقبال در راه پله ها...
به ندرت پیش می آمد در خانه منتظر باشم تا رسیدنش.
آدمها مگر چند ساعت از خانه دور می مانند. اما برگشتنش برگشتنِ "خانه" به "خانه" بود.
زک تصمیم داشت برگردد آمریکا. میخواست برای دکترا اپلای کند. تابستان مادربزرگش فوت شده و برای همین رفته بود خانه. بعد از دو سال. و حالا می‌گوید پشیمان است از برگشتن. تابستان که رفته آمریکا دیده دیگر نمی‌تواند آنجا زندگی کند. حالا می‌خواهد همین‌جا بماند.
همیشه فکر میکردم خوش به حال آن‌هایی که از کشورهای جهان اول هستند. آن‌ها همیشه بدون نگرانی برمی‌گردند کشورشان. انگار اشتباه می‌کردم. مهاجرت چیز عجیبی است. به قول زک نه اینجا هیچ‌وقت خانه‌ا
خانه هوشمند چیست؟ویکی پدیا، درباره اینکه خانه هوشمند چیست و اتوماسیون خانگی یعنی چه، اینطور می نویسد که:
«خانه هوشمند یک فناوری نوظهور و در حال گسترش است. خانه هوشمند در پایین‌ترین سطح خود می‌تواند به همهٔ خدماتی اشاره داشته باشد که بدون دخالت صاحب‌خانه عملی را در محیط خانه اجرا می‌کنند»
چیزی متوجه شدید؟!بله، قرارمان سرجای خودش باقی ست. قرار است به زبان ساده با شما درباره هوشمند سازی صحبت کنیم و بگوییم که خانه هوشمند چیست ؟
پس بی خیال وی
چگونه معشوق خود را فراموش کنیم؟
1.جای اینکه به خاطرات قدیمی و زیبایی که با معشوق خود داشته اید فکر کنید باید کمی عاقلانه به رفتارهایش فر کنید. به رفتارهایی که باعث آزرده خاطر شدن شما شده است و چهره واقعی مردی را ببینید که این همه سال فریب خورده است.
ادامه مطلب
به نفس های گرم لیوان چای دردستم  چشم میدوزم پرنده خیالم پرمی کشد به سالها پیش دران خانه قدیمی که اکنون جز حیاطی که مملو از برگ های خشک زرد ونارنجی شده ودیوارهایی که انگار از حمل کردن خاطرات ان روزها کمرشان خم شده  چیزی باقی نمانده...
دیگرصدای خنده های ان پسر دخترهای کم سن وسال به گوش نمیرسد
دیگر کسی با شور وشعف در ان خانه را بازنمی کند وباصدایی بلندنویدامدنش رابدهد ...
دیگر بوهای غذای خاله فضای خانه پراز عشق به زندگی نمی کند...
دیگر خبری از شب ن
من به تماشای طلوع آفتاب نشسته ام...
میدانید، در زندگی لحظاتی پیش می آید که شاید قدرش را ندانیم. اتفاقاتی بیفتد که شاید برایمان بی اهمیت باشد. اما کسی چه میداند که همین پیشامدهای کم اهمیت روزی دشنه ای زهرآلود بر قلبمان میشود؟ شاید زیاد غلوآمیز باشد اما گفتنش برایم لازم است و خواندنش برای شما خالی از لطف نیست.
من چند روز است که به خانه پدرم برگشتم. در خانه پدر پرنده هایی داشتم که با عشق به آنها آب و دانه میدادم، از زاینده رود تا حمام فین را با آنه
الهی؛ در این جهان پر بیم و امید، ناامیدان را امید تویی...الهی؛ اگر از درگاه تو ناامید شویم، به کدامین درگاه رو توانیم کرد...؟الهی؛ این بنده ات از عمق جان اعتراف دارد که رسوای غفلت و رسوای دو جهان است، خودت به او آبرویی ده که بتواند از شدت شرمندگی، در پیشگاه نظام هستی سر بلند کند. ماه رجب در پیش است، کاش دوستان ایمانی مرا از دعای خیر خود فراموش نکنند.در مشکلات و سختی های زیادی گرفتارم، اما نیک می دانم: «غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد...»متن شعر زی
بعضی وقتها آدم حس می کنه که دنیا داره روی سر آدم خراب میشه. نا امیدی تمام وجود آدم را فرا میگیره و کلا نا امید مطلق میشیم.
من در این مواقع می زنم به طبیعت و خصوصا کوه
وقتی این حس بی دلیل به سراغم میاد و حسابی خودم را کنکاش می کنم می فهمم که اونقدرها هم بی دلیل نیست. بعضی وقتها سعی می کنیم که مساله ای را بدون حل کردن آن فراموش کنیم ولی واقعیت اینه که فراموش نمیشه. این موارد پنهان شده یه دفعه بر می گرده و به سراغ آدم میاد.
 
بهتره مسائل و مشکلات را فقط
وقتی در عشق هستی ،
مراقبه را فراموش نکن ،
 
عشق هیچ چیز را حل نمی کند .
عشق فقط نشان می دهد که چه کسی هستی ، کجا هستی
 
خب است که عشق بیدارت می کند .
از گیجی و آشقتگی درونت آگاه می شوی .
اکنون وقت مراقبه است !
اگر عشق و مراقبه با هم باشند ، هر دو بال را داری و # تعادل خواهی داشت .
 
 
هر وقت از منطقه به منزل می‌آمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی می‌کرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می‌ایستاد. یک روز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن، نماز می‌خوانی؟ نگاهی کرد و گفت: هر وقت تو را می‌بینم، احساس می‌کنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم. هیچ وقت روز تولدش و روزهای خاص رو فراموش نمی‌کردم. سال ۹۳ سوریه بودیم. آنجا یک تقویم در خانه داشتیم؛ اما تاریخش به میلادی بود، حاجی به خاطر مشغله زیاد و دیر آمدن به خانه
 
حالا دیگر فقط خودمان مانده ایم . نگاه کن ، هیچ کسی نیست ، هیچ صدایی نمی آید . طوفان زد ، استکانها افتادند ، پنجره ها از قاب خود پرواز کردند ، پرنده ها کوچ کردند و دیگر صدایی به جز سفیر باد سرد و سکوت نمی آید . نگران نباش ، نترس . ما با یکدیگر خواهیم بود . حتی اگر قرارمان با جهان همین تنهایی  بی دلیل باشد . ببین ، دستم را که بالا میبرم تو هم دستت بالا میرود ، وقتی میخندم تو هم میخندی ، وقتی گریه میکنم ، تو هم اشکهایت سرازیر این شیشه میشود . اما یادت ب
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
ماری؟
یکم حرف بزنیم باهم؟
ماری من خیلی فکر کردم،
هیچ چیزی از بیرون باعث خوب شدن حال ما نمیشه،
و من به شخصه واقعا اینو درک نمیکنم،
ماری من گاهی از درک کردن معنی دنیا عاجز میمونم،
من بدترین بلاهای ممکن رو سر خودم آوردم، بدترین چیزای ممکن رو تجربه کردم، ولی درونم عوض نشد!
ماری الان یچیزی به ذهنم رسید!
وقتی مردم دلم می خواد واقعا یچیزی رو از این دنیا بگیرم،
میخوام انقد با دنیا دوست باشم که نبودمو حس کنه و فراموش نشم، فراموش نشم؟
هان؟ مگه من همیشه
امشب هزارتار اسم می‌تونست داشته‌باشه، که هیچ‌کدومشون توصیف صحنه‌ی بالا رفتن پرده نیستن. صحنه‌ی استرس. اون لحظه که انگشتام ازم تبعیت نمی‌کنن،چون مضطربم و یه‌ سالن آدم زل زدن بهمون. 
به امشب می‌شد هزارتا نام داد. گویاترینش بنظرم، شبِ نوجوونی بود. گرم. مرکز سالن. مرکز توجه. هیجان. استرس. و ملودی.و موسیقی. 
آدما دست می‌زدن.‌ ما می‌نشستیم. به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی. هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی.
ممکنه یه‌روز تو ارکست
مثل آهنگی که یک روزی، یک جایی، یک وقتی، پیدا کرده ای و دست نخورده، گوشه ای نگاه داشته ای تا وقت ِ بی‌حوصلگی ات را مأوا شود، تا مبادا عجولانه، لذت ِ لحظه‌ها، این لحظه‌های عجیب که هرکدامشان به پدیده‌های یکسان رنگ ِ متفاوتی می‌بخشند، لذت ِ بی‌نهایت شدن ِ چیزی که اگر از میان ِ لحظه به لحظه ی زندگی‌ات، با لحظه ی به‌خصوص ِ خودش مقارن شود می‌تواند بی‌نهایت ِ تو باشد را بر خود حرام و به خوب بودن اکتفا کنی. صبورانه در برابر عجول بودن مقاومت کردی
در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست، و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی. همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معیّن، تو رفتی و صد کارِ دیگر گزاردی. چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی. 
پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد پس هیچ نکرده باشد: «اِنَّا عَرَضْنَا
این روزها اتفاقات دیگری هم افتاد ولی کسی دامن نزد
پسر کافو از دنیا رفت چیزی نشد
چند روز قبلش پدر بهزاد غلامپور از دنیا رفت
روز عاشورا در یزد با اهدای عضو جان به تن دیگری آمد
روز عاشورا میان ازددحام در کربلا کسی جان داد
و خیلی اتفاق های دیگر که نهایتاً چند پیام تسلیت آمد و تمام شد
دختری از دنیا رفت
بریدند و دوختند و روز عاشورای حسین را همه فراموش کردند که دختری مظلومانه خودکشی و خودسوزی کرده
این عمل به همه چیز شبیه است به جز مظلومیت
این مظلومیت
فکر می کنید گران ترین خانه هایی که هم اکنون در جهان به فروش گذاشته شده اند، چه مشخصات و چه قیمتی دارند؟

 ما لیستی جمع آوری کرده ایم که گران قیمت ترین خانه های جهان را که در ۲۴ کشور مختلف واقع شده اند، به نمایش می گذارد. اختلافات و تفاوت های زیادی بین کشورهای مختلف از حیث قیمت خانه های گران وجود دارد؛ برای مثال گران قیمت ترین خانه در آمریکا ۱۹۵ میلیون دلار و در ژاپن ۹ میلیون دلار قیمت دارد. پنت هوسی ۵ ستاره در موناکو عنوان گران ترین خانه جهان را
ساختمون دوتا کوچه اون‌طرف‌تر خیلی سریع بالا رفته و نمای سنگ‌شده‌اش از توی بالکن مشخصه؛ مثل هر برنامۀ دیگه‌ای بخش‌بخش پیش رفته و به نتیجه رسیده. نمی‌دونم شاید سازندگان این ساختمون هم دارن کم‌کم فراموش می‌کنن که چه ذوقی برای اجرایی شدن این برنامه داشتن؛ مثل من که تو روزمرگی فراموش می‌کنم دارم بخش‌بخش برنامه‌هام رو جلو می‌برم و نمی‌تونم از بیرون ماجرا بهش نگاه کنم و مثل قدیم ذوق کنم. گاهی دعاهام رو فراموش می‌کنم و حواسم نیست که هر بو
 
تو را دارم ای گل، جهان با من است.تو تا با منی، جانِ جان با من است.کنار تو هر لحظه گویم به خویشکه خوشبختیِ بیکران با من است.
 
"فریدون مشیری"
 
پ.ن1:
جان و جهان خواند مرا آن صنم 
تا بزیم جان و جهان من است 
 
"سنایی"
 
پ.ن2:
بیا نگارا
بیا در آغوش من 
 
"هوشنگ ابتهاج"
 
اول بزارید ماجرای خانه ی نور رو براتون بگم یه روزی توی شهرم دنبال خانه ی نور میگشتم، مثل قصه ها بود توی بازار از مغازه دارا و رهگذرا پرسیدم خانه ی نور کجاست؟ خب خیلی هاشون مثل الان شما، با تعجب بهم نگاه میکردن، یکیشون که مغازه ش سر کوچه ی خانه ی نور بود، بهم نشونش داد
ادامه دارد...
حصار شیشه ای کوچکی که دری از اتاقم را به جهان بیرون می گشود. دنیایی به مراتب شگفت انگیز تر از سرزمین عجایبی که آلیس تجربه می کرد. دریچه ای رو به جهان فراموش شده ی پشت خانه. تصویری حیرت آور از درختی بزرگ با شاخه های تنومند که در حصار زنجیره وار پیچک ها پنهان شده بود. توده عظیمی که به جای برگهای خودش هر روز گلهای ارغوانی پیچک را با شکوهی هرچه تمام تر به نمایش می گذاشت. اصلا دلم نمی خواست با کمی بیشتر خوابیدن منظره صبح این باغ را از پشت پنجره اتاقم ا
رمز عبور بر روی تلفن‌های هوشمند روشی برای محافظت از اطلاعات خصوصی گوشی‌تان است. در عصری که اطلاعات شخصی، حرفه‌ای و مالی همه ما بر روی گوشی ها ذخیره می شود، استفاده از رمز عبور یک ضرورت محسوب می‌شود.
آیا برای شما پیش آمده که رمز عبور خود را فراموش کنید ؟ برای بازیابی رمز خود چکار می کنید، در ادامه روش‌هایی را برای شما بیان می‌کنیم که با استفاده از آن‌ها می‌توانید در صورت فراموش کردن رمز دوباره به گوشی‌تان دسترسی پیدا کنید.
 
ادامه مطلب
 
کل سال یک طرف  و روز اول عید و خانه ی باباجان هم یک طرف....
من شش تا عمو دارم و همه یمان خانه هایمان با یک دریچه به هم راه داشت و نیازی نبود از کوچه به خانه ی هم برویم...
سال که تحویل می شد یک آن میدیدی پسرها از در و دیوار دارند میریزن توی خانه ی ما که بعد از آنجا بدو بدو بروند خانه ی بابا جان
دخترها هم پشت بندشان ..
ادامه مطلب
برای مرور مطالبی که فرا گرفته اید، راه های مختلفی توصیه شده است که از میان آنها، روش مرور با جعبه لایتنر آسان ترین و علمی ترین روشی است که تا به حال شناخته شده است. البته آشنایی با جعبه لایتنر و طرز استفاده صحیح از آن، در ابتدا دشوار و وقت گیر به نظر می رسد، ولی پس از استفاده از آن و مشاهده ی تأثیرات چشم گیر آن بر روی فرایند های یادگیری، حتما مشتری خواهید شد.
برای استفاده از جعبه لایتنر می توانی آن را از بازار خرید کنید یا آن را به صورت زیر بسازی
چون همیشه نگران فراموش شدنم.
من بقیه رو فراموش نمی کنم.هرگز کسی رو فراموش نکردم.چهره شون از خاطرم پاک میشه ولی خودشون همیشه در من می مونند.بدون چهره ای که موقع فکر کردن بهشون به خاطر بیارم.
نمی دونم من برای بقیه چی هستم.آیا غبار بی چهره ای از کسی هستم که روزی اونجا بود؟
و یا شاید هیچ چیزی نباشم.که امیدوارم این طور نباشه.
بزرگترین ترس من اینه که بلند شم و ببینم دیگه نیستم...و هیچ کسی نبودنم رو نبینه.
چون میخوام به خاطر سپرده بشم.چون میخوام اینجا ب
بر همکاران سخت می گرفت. فکر همکاران مشغول او بود: از خانه تا محل کار، از محل کار تا خانه، در محل کار، در خانه...
بهترین ایده ها و طرح ها را می‌توان از خانه تا محل کار طراحی کرد. اما من او نمی گذاشت...
حق الناس مخفی یعنی اینکه
فکر دیگران را مشغول من خود بکنیم... 
   بیشتر وقت‌ها متوجه‌ش نیستم. در جامعه کوچکی که دوروبر خودم جمع کرده‌م زیست می‌کنم. آرام و بی‌دغدغه ادامه می‌دهم. فراموش می‌کنم چه چیزهایی را پشت سر گذاشته‌م و حتی فراموش می‌کنم چه‌چیزهایی را قرار است، یا می‌خواهم به دست بیاورم. وقتی با شقا حرف می‌زنم متوجه می‌شوم که بوده، حضور داشته، انکار کردنش از حجمِ بودنش نمی‌کاهد. هست و من در ازای هیچ از دستش داده‌م. 
به نام خدای بچگی هامان
... یادش یخیر... بچه تر بودیم، چه ایامی داشتیمیادت هست؟ ... مینشستیم یکی دو ساعت با گل و لای، خانه ای میساختیم بعد به یکباره به کل خانه لگدی میزدیم، خرابش میکردیم و میخندیدیم... بزرگتر ها با خودشان میگفتند این بچه ها چه نفهمند! یک ساعت خانه درست میکنند بعد یکدفعه خرابش میکنند...نمیدانستند ما خردمندترین انسان های روی زمینیم، ما به دنیای کثیف و پست بزرگتر ها میخندیدیم، ما میخندیدیم که چگونه حرمت یکدیگر را به خاطر تکه ای اجر م
به نام خدای بچگی هامان
 
... یادش یخیر... بچه تر بودیم، چه ایامی داشتیمیادت هست؟ ... مینشستیم یکی دو ساعت با گل و لای، خانه ای میساختیم بعد به یکباره به کل خانه لگدی میزدیم، خرابش میکردیم و میخندیدیم... بزرگتر ها با خودشان میگفتند این بچه ها چه نفهمند! یک ساعت خانه درست میکنند بعد یکدفعه خرابش میکنند...نمیدانستند ما خردمندترین انسان های روی زمینیم، ما به دنیای کثیف و پست بزرگتر ها میخندیدیم، ما میخندیدیم که چگونه حرمت یکدیگر را به خاطر تکه ای اجر
   بیشتر وقت‌ها متوجه‌ش نیستم. در جامعه کوچکی که دوروبر خودم جمع کرده‌م زیست می‌کنم. آرام و بی‌دغدغه ادامه می‌دهم. فراموش می‌کنم چه چیزهایی را پشت سر گذاشته‌م و حتی فراموش می‌کنم چه‌چیزهایی را قرار است، یا می‌خواهم به دست بیاورم. وقتی با شقا حرف می‌زنم متوجه می‌شوم که بوده، حضور داشته، انکار کردنش از حجمِ بودنش نمی‌کاهد. هست و من در ازای هیچ از دستش داده‌م. 
نتیجه ی اخلاقی از داستان میشه فهمید اونایی که فراموش کردن برای چی اومدن تو این دنیا . مثلا کسی که موقع نماز خواندن هواسش به کارش و یادش میره که خدا داره صداش می کنه برای نماز و یا کسی که خیلی مال داره و وقتی خدا بهش میگه خمس بده و کمک به فقیر بکن اونوقت کم میاره و فراموش می کنه حرف خدا را و یا مثل کسی که چشمش از اصل این روزگار بسته است  و به فرعیات می رسه . در اصل همون کور کور بودنه . 
پس مواظب خوبیهاتون و حرف های خدا باشین 
یا علی مدد 
همه چی رو فراموش میکنیم همه چی رو . یادش میره برای چی داره زندگی میکنه . یه مسیری رو برای موفقیتش مشخص میکنه تا میرسه همه چی یادش میره یادش میره کجا بود چه سختی های کشید به کجا رسیده . همه چی به کل یادش میره انگار که هرگز تو این دنیا نبوده .
شیخی به طوطی اش "لا اله الا الله" آموخته بود!طوطی شب و روز "لا اله الا الله" می گفت!روزی طوطی به دست گربه کشته شد!شیخ به شدت می گریست!علت بی تابی را از او پرسیدند پاسخ داد:وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آن قدر فریاد زد تا مرد!"لا اله الا الله" را فراموش کرد!زیرا او عمری با زبان گفت و دلش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود!سپس شیخ گفت: می ترسم من هم مثل این طوطی باشم، تمام عمر با زبان "لا اله الا الله" بگویم، و هنگام مرگ فراموش کنم!
سلام
دوستان خانه ما برای ما مهم است و باید هم اینگونه باشد چون
محل زندگی ما است و ما در خانه باید راحت و ارام باشیم وقتی
از سر کار به خانه برمی گردیم اگر منزلمان زیبا باشد هنگام ورود به خانه با
دیدن زبایی ها و تمیزی ها حالمان خوب می شود و انژی میگیریم و این بسیار زیباست .
دوستان یکی از راه های تمیز نگاه داشتن خانه و زیبایی منزل
می تواند نقاشی ساختمان باشد چرا که خانه روحی تازه خواهد
گرفت و خانه نو و نوار خواهد شد البته باید از نقاش ساختمان خوب و
قبر هر روز پنج مرتبه انسان را صدا میزند :1.من خانه فقر هستم با خود تان گنج بیاورید2.من خانه ترس هستم با خود تان انیس بیاوردید 3. من خانه مار ها و عقرب ها هستم با خود تان پادزهر بیاورید 4. من خانه تاریکی ها هستم با خود تان روشنایی بیاورید5. من خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بباوردید
1. گنج . لا اله الا الله 2. انیس . تلاوت قرآن کریم3. پادزهر .صدقه و خیرات4. روشنایی . نماز نماز شب 5. فرش . عمل صالح
┈┈•✾✾•┈┈
 
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست  کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. [خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار]


اد
این غزل در تاریخ 31/4/1377 و در زمان دانشجویی آقای حسن سعیدی خادم خالدی ، در گوهر دشت کرج سروده شده  و در روزنامه ی رایزن جوان کرج منتشر شده است .
چشمم نشسته در خون ای ماهرو کجایی صیدی اسیر بندم ، به دیدنم نیایی ؟ 
از خون شراب سازم گر عزم مِی نمایی جانم فدات سازم در خانه ام گر آیی
چشمم به در سیه شد ، شاید ز در درآیی حالی ز ما بپرسی ، مهری به ما نمایی 
عمری در انتظارت ، سر کرده ام که شاید با تو به سر نمایم ، ایام بینوایی 
خوار و زبون ز عشقت ، گردیده ام
عاشقانه ترین عاشقانه های جهان
در برابر قلبم کم میاورند
وقتی که پای "تو" در میان است
.
بشنو!
فریاد عاشقانه ی قلبم را
دستهایم را که میگیری
نگاهم که میکنی
مشتاقانه تر از ثانیه ها...
عشق در وجودم میتپد
آوای بودنت، عاشقانه های جهان را میرقصاند
جهان در برق چشمانم میلرزد
و آغوشت تو گرم میکند تنم را...
با آرامشی از جنس بهشت... :)
.
آغوش تو آرامشی از جنس بهشت است
آرامشت از جنس "تو" در آینه ی "من"
خالیست جهان بی تو و عشقت شهِ قلبم!
بر بوم جهان با تو خوشست عشق کشید
فکر میکنم فمینیسم از یک عصبانیت نشات گرفته، عصبانیت زنانه، در برابر ظلم های مردانه. انسان در عصبانیت نمیتواند تصمیمات را به درستی بگیرد یا حتی به درستی از خودش دفاع کند، این میشود که زنان با نام فمینیسم به بهانه ی  احقاق حقوق شان میروند دنبال کارهای احمقانه که مصداق هایش در این مقال نمیگنجد .
 
زنی با مادر تماس گرفته ! شوهر ۳۰ ساله اش با زنی ۴۰ ساله ریخته اند روی هم! از مادر میخواهد به او یک مشاور معرفی کند.عصبانی میشوم ، میگویم مشاور ؟! باید
فکر میکنم فمینیسم از یک عصبانیت نشات گرفته، عصبانیت زنانه، در برابر ظلم های مردانه. انسان در عصبانیت نمیتواند تصمیمات را به درستی بگیرد یا حتی به درستی از خودش دفاع کند، این میشود که زنان با نام فمینیسم به بهانه ی  احقاق حقوق شان میروند دنبال کارهای احمقانه که مصداق هایش در این مقال نمیگنجد .
 
زنی با مادر تماس گرفته ! شوهر ۳۰ ساله اش با زنی ۴۰ ساله ریخته اند روی هم! از مادر میخواهد به او یک مشاور معرفی کند.عصبانی میشوم ، میگویم مشاور ؟! باید
سلام دوستان گلم لطفاً این متن رو بخونیدچقدر قشنگه.......دلگیر مباش..!از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتندایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسیدصبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداستدنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو،زمان زود میگذرد،بی بی ها هم یک روز نی نی بودن،فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابجا کردهجنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشویفراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب اس
انقدر دیشب جا خوردم و ناراحت و عصبانی شدم، که میلرزیدم. ولی تو که چیزی را پنهان نگذاشته‌ای، پس کاری آن‌ها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. آخرش به این فکر کردم که
...
جمع آماده شده، خنده آماده شده
پچ پچ و حرکتِ سرهای تکان داده شده
جمع بیمار، شبِ بی‌هدفِ سرگردان
بحث داغ من و تو باعث خوشحالی‌شان
بحث بدبختی من، بحث توِ هرجایی
باعث حرف زدن در وسط تنهایی
تا دم خانه سرِ ما هیجان و لبخند
تا فراموش کنند این همه تنها هستند
...*
 
و من نه خیلی، ولی یک قدم به ایده
همه چیز درباره خانه سیمین و جلال
در اولین پست از وبلاگ تهرانگردی قصد دارم یکی از قشنگ ترین، باصفاترین و خانه های تهران را به شما معرفی کنم که روزی زوج مرحوم سیمین دانشور و جلال آل احمد ساکنین این خانه بودند و سال ها بعد از فوت آنان به منظور بازسازی خانه توسط شهرداری خریداری شد و در 8 اردیبهشت 1397 افتتاح شد.
ادامه مطلب
-
Unutmaq اونوتماق
فراموش کردن
Unudulmaq اونودولماق
فراموش شدن
Unutqan اونوتقان
فراموشکار
.......
امتحانیمی اونوتموشدوم
imtihanımı unutmuşdum
امتحانمو فراموش کرده بودم
✅✅✅
درسلری اوخویورام اما تئز اونودورام
Dərsləri oxuyuram ama tez unuduram
درسها رو میخونم اما زود فراموش میکنم
✅✅✅
نومره می اونوتسان قارداشیما زنگ وور سوروش
Nümrəmi unutsan qardaşımq zəng vur soruş
اگه شماره‌م یادت رفت زنگ بزن از داداشم بپرس
✅✅✅
کلیدی شرکتده اونوتدوق
Kilidi şirkətdə unutduq
کلیدو تو شرکت جا گذاشتیم
✅✅✅
ه
توی ذهن گم شدن، از ویژگی هایش بود.
فهم کردن بدون کلمه!
و قطعا که تنهاست اوکه در ذهن زندگی می کند. گرچه، وسیع می شود و می فهمد، و با کلمات، با خودش بیان می کند.
 
تو فهمیدنِ بی کلمه را بلدی؟
 
اما حالا می خواهد تلاش کند، زبان را از بر کند.
وی، 14 سال پیش  تصمیم گرفت کلمه ها را فراموش کند. و فراموش کرد. که از قید کلمه و ساختار فرار کرده باشد. 
حالا اما، باز باید حافظ و ابتهاج خواند. سعدی و فردوسی و حتی مولانا.
باید کلمه را فهمید.
خسته ام. دستم به هیچ کاری نمی‌رود. توی خودم فرو رفته‌اند. دلم می‌خواهد یکی عاشقم شود و دوستم بدارد. خسته ام از این دنیای تنهایی. و آخر چه کسی کسی را چنان که ارسطو می‌گوید دوست خواهد داشت؟ نه این جهان، جهان من نیست. این جهان پر از نقص است و من حقیقتا از اینهمه نقص در جهان دلزده‌ام. امروز شنبه هست. کاش امروز که کتابخانه می‌روم کمی بیشتر تلاش کنم. دلم می‌خواد دکتری بخونم آی‌پی‌ام کاش...
گروه تخصصی آموزش زبان اسپانیایی اکسیتو 
گروه اکسیتو مفتخر است به عنوان اولین مرکز آموزش زبان اسپانیایی در استان البرز و پس از ۱۰ سال تجربه ی موفق در زمینه برگزاری کلاسهای تخصصی این زبان تاسیس خانه ی زبان اسپانیایی استان البرز را اعلام داشته و ضمن تشکر از همراهی همیشگی شما عزیزان گامی نو در جهت گسترش دومین زبان پر گویش جهان بردارد.  
لیست کلاسهای خانه ی زبان اسپانیایی کرج 
_ کلاسهای ترمیک در سطوح مبتدی تا پیشرفته 
_ کلاسهای آمادگی آزمون بی
این تصویر آشناست:فکرهای زیبا و کارهایی با لذت لحظه ای.کسی که لذت عمیق را میخواهد باید از روزهایش جدا شود و بچلاند همه چیز را تا عصاره اش را قطره قطره جمع کند و روزی که همه اش را دید لذت ببرد.اما حوصه میخواهد و کار مردان با حوصلست.باید بیشتر خلاصه کنم و تکرار کنم تا همه چیز را در یاد داشته باشم.وگرنه هر چیزی که میخوانم از دست میرود و به درد نمیخورد.حالا گوش کن و بعد فراموش کن...
حالا گوش کن و بعد فراموش کن...
شب ها حرف میزنیم و بهتریم .
قصه طولانیست ا
همه چیز درباره خانه سیمین و جلال
در اولین پست از وبلاگ تهرانگردی قصد دارم یکی از قشنگ ترین، باصفاترین و خانه های تهران را به شما معرفی کنم که روزی زوج مرحوم سیمین دانشور و جلال آل احمد ساکنین این خانه بودند و سال ها بعد از فوت آنان به منظور بازسازی خانه توسط شهرداری خریداری شد و در 8 اردیبهشت 1397 افتتاح شد.
ادامه مطلب
76 ایده های تجاری مبتنی بر خانه | اکنون شروع به کسب درآمد کنید!آخرین بار توسط جف رز ، CFP® در تاریخ 15 نوامبر 2019 اصلاح شدشما احتمالاً در حال تعجب هستید ، "بعضی از کارهایی که می توانم از خانه انجام دهم چیست؟"
سرمازدگی در شلوار راحت شما هنگام حصر در خانه شما و در همان زمان پرداخت هزینه ، جذابیت دارد.
ادامه مطلب
نام نقی در این جهان همتا ندارد
پاکیزگی غیر از شما معنا ندارد
هادی اگر باشی برای بنده کافی است
راه سعادت غیر تو مولا ندارد
فهمیده ام از احترام پرده ی قصر
عالم به جز تو حضرت والا ندارد
بدخواه تو مبهوت مانده در جلالت
حرفی برای رد و یا حاشا ندارد
کردی مداوا زخم های دشمنت را
بی شک کسی چون تو دل دریا ندارد
این که دخیل نام تو شد مادر او
یعنی که دشمن غیر تو ماوا ندارد
کل کریمان از گدایان تو هستند
بسیار داری آن چه هر دارا ندارد
حاجت رواییِ گدای خانه ی تو
 داشتم نت گردی می کردم که یاد لیوان چای کنار دستم افتادم. چای ریخته بودم و فراموش کرده بودم بنوشم. یک قلوپ کشیدم در دهانم. دوباره برگشتم سرکارم و بازهم فراموش کردم، کمی سردتر شده بود. هربار یک قلوپ می نوشیدم و بلند مدتی حضور لیوان چای را فراموش می کردم، هربار سردتر می شد. آدم ها هم اینطورند مگر نه؟ روابط و آدم ها وقتی فراموششان می کنی، سرد می شوند.
ته لیوانم هنوز چای مانده بود ولی از سردی اش دیگر ننوشیدم. گذاشتم دور ریخته شود.
 
...
 
اینکه اون دل
در جمع اساتید، قاریان و حافظان سی و ششمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم،فرمودند : قرآن گفته «اشداء علی الکفار»؛ بعضی از ما مسلمانان این را فراموش میکنیم، مثل کسانیکه در کشورهای اسلامی با آمریکا و صهیونیستها ساختند و خون فلسطینیها را لگد کردند و شدند نوکر کفار/ دسته دیگر «رحماء بینهم» را فراموش کردند. سوریه و یمن را ببینید؛ الان یمن 4سال است که بمباران میشود. آن بمباران کننده، بظاهر مسلمان است.
جهان از کجا شروع می شود؟
این سوال یه نکته غلط و پنهان دارد و مانند تقسیم یک عدد بر صفر! پی پاسخ و مبهم می ماند.
نکته آن است که جا و مکان هم در محدوده ی جهان است و هر نقطه که جا و مکان معنی دارد، جهان هم معنا دارد. بنابراین مکانی که «جهان» نباشد وجود ندارد.
ادامه مطلب
بیا این اللهم انی وقفت ها را کنار بگذاریم
بیا این التقی و النقی گفتن ها را کنار بگذاریم
بیا این یا سیدنا و مولاناها را فراموش کنیم
بگذار جایش بساط عاشقی پهن کنیم
بگذار فریاد بزنم و بگویم که چقدر عاشقت هستم
که بگویم عشقت رخنه کرده درتمام روحم
درتک تک سلول هایم 
در بند بند وجودم 
در این دل خانه خراب که یک پایش باب الجواد گیر کرده و یک پاپش باب القبله حرم ارباب
بگذار بازی کلمات را فراموش کنم
بگذار ارام حرف بزنم
بگذار آرام گریه کنم
بگذار بگویم که
حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی: «دولت آمریکا از اول با این انقلاب با روی عبوس و چهره‌ی تُرش روبه‌رو شد. هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس افسر آمریکائی با موشکی که از ناو جنگی شلیک کرد، ساقط کرد. قریب سیصد نفر مسافر کشته شدند. بعد به جای اینکه آن افسر توبیخ شود، رئیس‌جمهور وقت آمریکا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما این‌ها را می‌تواند فراموش کند؟»
 ۱۳۸۸/۰۱/۰۱
فراموش نمی‌کنیم
سی‌ویکمین سالگرد حمله‌ی جنایت‌بار ناو آمریکایی
همه چیز درباره خانه سیمین و جلال + ویدئو
در اولین پست از وبلاگ تهرانگردی قصد دارم یکی از قشنگ ترین، باصفاترین و خانه های تهران را به شما معرفی کنم که روزی زوج مرحوم سیمین دانشور و جلال آل احمد ساکنین این خانه بودند و سال ها بعد از فوت آنان به منظور بازسازی خانه توسط شهرداری خریداری شد و در 8 اردیبهشت 1397 افتتاح شد.
ادامه مطلب
مَردم منم ، اسباب هیاهو شده ام
هرجا که نیاز بوده من رو شده ام
برجام دوپهلوی سیاست مردان
وقت ظلمات نیمه شب رو شده ام
.
کانون تمام گفتگوهای جهان
بازیچه شهر آرزوهای جهان
سربسته تر از پیام سرّی در جنگ
پیچیده چنان بگو مگو های جهان .
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
 
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
.
.
.
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه دل
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
 
آدمی یه گوشه ای از قصه ی زندگیش، یه نقطه ای از عالم، توی تعامل و ارتباطش .. در نهایت باید به او برسه
تا آروم بگیره 
آدمی نیاز به عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن داره
 
الا بذکر الله تطمئن القلوب ..
از خرید برگشته ام
در کوچه با نایلون های زیادی که حاصل ساعت ها گشتن در پاساژها هستند دارم به خانه بر میگردم
درست زمانیکه احساس رضایت از زندگی دارم در کوچه و از پشت سر بهم شلیک می کنن تق
مغز استخوانم می سوزد و حرکت چیز گرمی را در بدنم حس می کنم
خون و خون و خون جاری می شود
کلید خانه در دستم بود
قبل از اینکه به خانه برسم
کارم را ساخته بودند
می خواستم تلاش کنم خود را به خانه برسانم
ىلی زمانیکه به خاطر اوردم در خانه کسی منتظرم نیست
در سکوت خود مردم
سال
گویند عارفی قصد حج کرد. 
فرزندش از او پرسید: پدر کجا می خواهی بروی؟ 
پدر گفت: به خانه خدایم.
پسر به تصور آن که هر کس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری؟ 
گفت: مناسب تو نیست. 
پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد و او را با خود برد.
هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما کجاست؟ 
پدر گفت: خدا در آسمان است. 
پسر بیفتاد و بمرد! 
پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم چه شد؟ آه فرزندم کجا رفت؟ 
از گوشه خانه صدایی شنید که می گفت: تو ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها